آن سرزمینِ ناشناخته؛ «آنچه وقتی مُردم دیدم …»ای. جی. ایر (ساندِی تلگراف، 28 آگوست 1988) اولین بار که ذاتالریهام عود کرد در ایالات متحده بودم. ده روزی در نیویورک در
نویسنده: Moheb
هایدگر طی سالهای 1917-1925 شاگرد و دستیار پژوهشی هوسرل بود و در ویرایش و آمادهسازی برخی از نوشتههای مهمِ هوسرل نیز نقش داشت. پیوند فکریِ تنگاتنگ با هوسرل سبب نشد
بر اساس درسگفتارهای وی دربارهی اندیشهی نیچه (GA:6, 47-8) حسن عرب مشهور است که هایدگر مهمترین ویژگی فلسفیِ دوران مدرن را باور به سوژه میدانست. او در شرح دشواریهایی که
نگاهی به مفهوم تراشناخوردگی و ساده بودن در تفاسیر کهنِ دائودِه جینگ اسماعیل رادپور اشاره یکی از بنیادیترین معانی در معارف مابعدالطبیعی و نیز آداب طریقتیِ سنّت دائویی (کانون آیینهای
سول کریپکی در سال ۱۹۸۲ کتابی نوشت با عنوان ویتگنشتاین در باب قواعد و زبان خصوصی۱(WRPL) و در آن سعی کرد دو مسئلهی مهم ِمطرح در پژوهشهای فلسفیِ (PU) ویتگنشتاین،
مارتین هایدگر (1889-1976)، یکی از مهمترین فیلسوفان قرن بیستم، تحصیلش را در دانشگاهِ «آلبرت-لودیگِ» فرایبورگ آغاز کرد و بنا داشت کشیشی یَسوعی بشود، اما نهایتاً رشتهاش را از الهیات به
چندی پس از مرگ هوسرل در سال 1938، در دورهای که اوج قدرت نازیها بود، و هوسرلِ یهودیزاده یکسره مغضوب، تعدادی از دوستان و شاگردان وی تصمیم میگیرند دستنوشتههای پرشمارش
پنجرههای بستهی خانه و این یادداشت معنادارِ او در سال 1849: «”گشودنِ پنجره“ نمادی از ناشکیبی است. آنکه شکیباست در کنار پنجره نمینشیند؛ او همیشه کارهایی بسیار برای انجام دارد؛