»نامفهومبودن ختمِ دوستی است«؛ دلسردی هوسرل از راه هایدگر(ی)
هایدگر طی سالهای 1917-1925 شاگرد و دستیار پژوهشی هوسرل بود و در ویرایش و آمادهسازی برخی از نوشتههای مهمِ هوسرل نیز نقش داشت. پیوند فکریِ تنگاتنگ با هوسرل سبب نشد که هایدگر بهمرور راه خود را نرود، راهی که هرچه بیشتر از هوسرل و «پدیدهشناسی»اش فاصله میگرفت. این مسئله با نگارش و انتشار هستی و زمان (1928)بهوضوحنمود یافت و هوسرل را بیش از پیش نسبت به تداوم فلسفهاش در اندیشهی هایدگر مأیوس کرد. در سه پارهمتن ذیل، که از نامههای هوسرل به همکارانش در سالهای 1929-1931 برگرفته شدهاند، میتوان مخالفت صریح هوسرل با طریقهی فکری هایدگر (در هستی و زمان) و سرخوردگی او از رنگ باختنِ این دوستی را مشاهده کرد.
«[…] ”مطالعهی <دقیق و عمیق> هایدگر“؟1 به این نتیجه رسیدم که ﻧﻤﻰتوانم این اثر را در چارچوب پدیدهشناسیام بگنجانم، و اما افسوس اینکه بیغرضانه باید آن را از حیث روش نیز اساساً و ذاتاً رد کنم […]».
نامه به رومن اینگاردن، 2/12/1929
1. هوسرل در ژوئیه و اوتِ 1929 هستی و زمان هایدگر را بهدقت خوانده بود.
Husserl, E. (1994). Briefwechsel (T. 3: die göttinger Schule). In Verbindung mit Elisabeth Schuhmann u. hrsg. von Karl Schuhmann, Dordrecht: Springer, S. 254.
«[…] بلافاصله بعد از انتشار آخرین کتابم، دو ماه صرفِ مطالعهی هستی و زمان، همینطور نوشتههای جدیدتر، کردم تا به موضعی سنجیده و قطعی در خصوص فلسفهی هایدگری برسم. به این نتیجهی تلخ رسیدم که من از حیث فلسفی با این ژرفمعنای هایدگری، با این غیرعلمیبودنِ نبوغآمیز، هیچ نسبتی ندارم، که نقد پیدا و پنهانِ هایدگر بر سوءفهمی فاحش مبتنی است، که او در پرورش فلسفهای نظاممند دلمشغولِ آن نوع فلسفهای است که من همواره فریضهی زندگیام میشمارم که تا همیشه ناممکنش کنم. این را مدتها بود که دیگران همه دیده بودند، اما خودم نه. این نتیجه را از هایدگر مخفی نکردم. من دربارهی شخصیت او هیچ حکمی نمیدهم ــ شخصیتش بهکلی برایم نامفهوم شده. او تقریباً یک دهه دوست نزدیکم بود، و طبعاً این قضیه به انتها رسیده: نامفهومبودن ختمِ دوستی است. این وارونگی در ارزیابی علمی و در ارتباط با اشخاص یکی از شوربختیهای زندگی من بوده […].»
نامه به آلکساندر پْفِندر، 6/1/1931
Husserl, E. (1994). Briefwechsel (T. 2: die münchener Phänomenologen). In Verbindung mit Elisabeth Schuhmann u. hrsg. von Karl Schuhmann, Dordrecht: Springer, S. 184.
«[…] همچنین سرخوردگی زیادی که بایست [از رابطه] با هایدگر، کسی که او را یک دهه دوست نزدیکم میدیدم، عایدم میشد. من اینگونهام که دوستی را در زندگی پیشه کردهام، و جدایی از یک (بهاصطلاح) دوست به ریشهی وجودم چنگ میاندازد. هیچ قطع رابطهای به معنای معمول کلمه رخ نداد، اما او، درست از همان [روزهای] ابتداییِ بعد از نقل مکانش به اینجا (گذشته از ماههای اول)، دیگر به ملاقاتم نیامد، جز با فواصل [زمانیِ] چندماهه، بهوضوح برای اینکه هر نوع مراودهی فلسفی را ناممکن کند. او میداند که من روند کارش از زمان کتابش به بعد را اصلاً قبول ندارم و با مطالعهی دقیق و چندبارهی هستی و زمان به این نتیجه رسیدم که ”پدیدهشناسیِ“ او به پدیدهشناسیِ من هیچ ربطی ندارد و من در شبه-علمبودگیِ آن مانعی بر سر پیشرفت فلسفی میبینم. باقی شاگردانم هم، قدیمیها، از من فاصله گرفتهاند، آنها وجهِ بهکلی بدیع [کار من] را نمیبینند، تغییر جهت بنیادینی را که در پژوهشهای منطقیِ من صرفاً تمهید شده بود، در ایدههای من به ظهور رسید، و در مقابلِ فلسفهی نظاممند نوعی فلسفهی علمیِ متقن (یا اگر مایل باشید، نوعی ”متافیزیک“ بهمثابهی علم متقن) را میآغازد. بنابراین، در این ایام که خطر آن هست که ”فلسفهی اگزیستانس“ در همهجا مُد و غالب شود، حس میکنم کاملاً یکه و تنها شدهام […]».
نامه به دیتریش مانکه، 08/01/1931
Husserl, E. (1994). Briefwechsel (T. 3: die göttinger Schule). In Verbindung mit Elisabeth Schuhmann u. hrsg. von Karl Schuhmann, Dordrecht: Springer, S. 473.