در آغوش کشیدن سادگی
نگاهی به مفهوم تراشناخوردگی و ساده بودن در تفاسیر کهنِ دائودِه جینگ
اسماعیل رادپور
اشاره
یکی از بنیادیترین معانی در معارف مابعدالطبیعی و نیز آداب طریقتیِ سنّت دائویی (کانون آیینهای عرفانیِ شرقِ دور) «سادگی» است که عموماً با تمثیل کندهچوب تراشناخورده بدان اشاره میکنند. در این تعالیم، سادگی اشارتی است به وضع دستناخورده، نخستین و فطریِ موجودات در کمال ازلی که از سبب در افتادن در گردش مرکزگریز چرخ دگرگونیها از دست میرود و بازیافتنِ این مرتبۀ پردیسی یا به تعبیر دائویی «در آغوش کشیدن سادگی» عبارت است از رجوع به مرکز این چرخ و رها شدن از بند دگرگونیهای دههزار موجود. این نوشته تفحصی است دربارۀ دو اشارۀ «دائودِه جینگ» یا «دفتر مقدّس حق و راستی» به مفهوم سادگی و شروح استادان سنّت دائویی در کهنترین تفاسیر نوشته شده بر این کتاب.
تراشیدنِ کندهچوبِ تراشناخورده برای ساختن ظروف چوبی جنایتِ صنعتگران بوده است. خراشیدنِ دائو و دِه [= حق و راستی] برای ساختنِ شفقت و پارسایی خطاکاریِ فرزانگان بوده است.
دفتر استاد جّوانگ، فصل نهم.
سنّت یکسره طریقتیِ دائویی که سرچشمۀ همه آیینهای عرفانی است در شرق دور، در قلب تعالیم سلوکیِ خود از دو سیر سخن میگوید: یکی رجوع از محیط دایرۀ بشریت به مرکز آن و استقرار در این مرکز که تحقق به مقام راستینِ انسان (جِّنژِن) است، و دوم، عروج از آن مرکز به غایتِ تعالی (تایجی) و تحقق به مراتب الهی، مقامی که در آن روندۀ دائویی از همه قیود فردی و بشری درمیگذرد و در مرکز همه مراکز هستی استقرار مییابد و تبدیل میشود به انسان الهی یا انسان وارسته (شِّنژِن). امّا انسان وارسته که مقام عالی او در گنجایش قیود بشری نیست، چون در مرتبۀ بشری ظهور بخواهد کرد، بهضرورت جامۀ انسان راستین درمیپوشد و مانند «کندهچوبی تراشناخورده»، سادگیِ فطری انسان را مینمایاند.
در معارفِ حکمیِ سنّت دائویی و بالتبع مباحث سلوکیِ آن، یکی از بنیادیترین معانی «سادگی» است که تصویری است مستقیم از یکپارچگی درونی انسان فرهمند و این یکپارچگی نیز تصویری است از بساطت مبادی عالی. پس، از نظرگاهی مابعدالطبیعی، سادگی بیان توحّد موجودی است که به مرکز مرتبۀ خویش دست یافته است و نمودار بازگشت به مرتبۀ ازلی است؛ و از نگاهی اجتماعی، این بیانِ بیرونی خروشی است آبوار بر علیه تجمّلِ اسرافکاری و تصنّعِ سخنآرایی و تکلّف عملگرایی.
در میان اصطلاحاتی که معنیِ سادگی را افاده میکند و در متون مهم آیین دائویی، کاربرد فراوان دارد، پُو است به معنی ساده، بسیط غیرتصنعی و دستناخورده. لغتنامۀ شّوُوِنجیِهدْزی (مکتوب در حدود 100م.)در معنای این لفظ نظر به شکلِ نوشتاریِ آن، به «چوب تراشناخورده» اشاره میکند، رمزی که پیش از هر چیز نمودار وضع نخستین و فطری موجود است. بذر این معنی را دائودِه جینگ یا دفتر حق و راستی در سنّت دائویی کاشته است. این کتاب که در میان متون مقدّس سنّت دائویی، یکی از اصلیترین آنها است، اثر لائودْزی، دانای فرهمندی است که در حدود دوهزار و هفتصد سال پیش در سرزمین چین میزیسته است و چنان مقام بلندی دارد که در سنّت چینی او را آموزگار کنفسیوس بزرگ میدانند.
به جای درافتادن در خلاب روحگرایی مدرن و رازآشناییهای کاذب، و به جای سرگردان شدن در گرداب مطالعات زبانشناسی و تاریخیِ صرف، مقاصدِ لائودْزی را بهتر از همه در تفاسیر پیران و دانایان سنّت دائویی بر دفتر حق و راستی میباید جست. در ذکرِ کهنترین تفاسیر دائودِه جینگ، از چهار تفسیر کهن میباید نام بُرد. اول، تفسیر هِهشّانگ گُنگ یا ریشسپیدِ کنارۀ رودخانه، عارفی مرموز که در حدود دو قرن قبل از میلاد بر کنارۀ رودخانۀ زرد میزیسته است؛ در تفسیر او، تعالیم سلوکی غالب است بر دیگر جنبهها. دوم، تفسیر جّوانگ دْزون یا یان دْزون، عارفی عزلتنشین که در قرن یکم پیش از میلاد میزیسته است؛ در تفسیر بر جای مانده از او که صرفاً نیمۀ دوم دائودِه جینگ را شرح کردهاست،تعالیم مابعدالطبیعی و عرفانی غالب است بر دیگر جنبهها. سوم، تفسیر وانگ بی (226-249م.) که حکیم پرآوازه و جوانمرگ مکتبِ تعلیمِ اسرار (شِوئِنشِوئِه) است؛ در تفسیرِ او، تمرکز بر تعالیم حِکمی است. و چهارم، تفسیرِ شیانگئِر از نویسندۀ نامعلوم (محتملاً نوشتۀ جّانگ لُو که در اواخر قرن دوم و اوایل قرن سوم میلادی میزیسته است) در طریقت استادان آسمانی (تیِنشّی دائو)؛ در این تفسیر که صرفاً نیمۀ نخست دائودِه جینگ را شرح کرده است، تعالیم دینی غالب است بر دیگر جنبهها. این نوشته نگاهی است مختصر به دو اشارۀ دائودِه جینگ، از میان اشارات متعدد آن، به تراشناخوردگی یا سادگی (یکی در بند نوزدهم و دیگری در بند بیست و هشتم) و شروح دانایان سنّت دائویی بر این اشارات در تفاسیر کهنی که ذکر شد به غیر از تفسیر جّوانگ دْزون که شرح این دو اشاره را شامل نمیشود.
یک – از بند نوزدهم
بیرنگی را بنگر، تراشناخوردگی [و سادگی] را در آغوش کش (بائوپُو)؛ انانیت را بکاه، خواهشها را کم کن.[1]
سُو، به معنی بیرنگی، ابریشمِ خامِ رنگناخورده را تصویر میکند که این تمثیل نیز تداعیکنندۀ معانی نزدیک به کندهچوب تراشناخورده است. در تفسیر این کلام، هِهشّانگ گُنگ مینویسد:
نگریستنِ بیرنگی همان درآغوش کشیدن [و پذیرش بی چون چرای] بیرنگی و مراقبت بر وضع راستین [و خالصِ هر چیز] است، و نیز عزیز نداشتنِ ظواهر و تجمّلات. در آغوش کشیدن تراشناخوردگی همان نگریستن بر سادگیِ فطری و نشان دادنِ آن به جهان است تا جهانیان از آن مقتدا مشق کنند. مراد از کاستن انانیت استقامت بر بیخویشتن بودن است، و مراد از کم کردنِ خواهشها قناعت است.[2]
تفاسیر وانگ بی و شیانگئِر نیز این دستورات را برگذشتن از ظواهر کلمات و به عمل درآوردنِ آموزههای رجوع به مرتبۀ ازلی میدانند که لائودْزی در بند نوزدهم تعلیم میدهد. در مقابلِ بیرنگی و تراشناخوردگی از خودپرستی و خواهشهای نفسانی سخن گفته شده است: بازگشت به حقیقت انسانی خویشتن و بازیافتن نورِ فطرت منوط است به درگذشتن از ظلمات طبیعت و خودکامگی نفس در توجّه به ظواهر و امور بیرونی از مجرای حواس پنجگانه و عواطف ششگانه که عبارت است از هوی و غضب، غم و شادی، و تعشق و تنفر. پس، «رنگهای پنجگانه چشمِ آدمی را نابینا میسازد، آواهای پنجگانه گوش آدمی را ناشنوا میسازد … اجناس کمیاب [و زیورآلات گران] حرکت آدمی را ناساز میسازد … پس آن را رها کن و این را بپذیر».[3] در دائودِه جینگ، ضمیر اشاره به دور «آن» دالّ است بر امور متفرّق بیرونی و ضمیر اشاره به نزدیک «این» دالّ است بر درون و حقیقت خودی.
دو – از بند بیست و هشتم
با دانستنِ [جنبۀ] جلالت آن و با مراقبت بر [جنبۀ] حقارتِ آن، درّۀ جهان شوند. چون درّۀ جهان باشند، راستیِ [ایشان] همواره فزون است، و به [مقام] تراشناخوردگی بازمیگردند. کندۀ تراشناخورده که تراش خورد و از آن ابزار سازند، انسان فرهمند آن را به کار میبرند و و سرآمدِ منصبداران میگردد.[4]
درّه جایگاهی است که پایین مینشیند و برتری نمیجوید، در نتیجه جویبارهای بسیار در آن فرو میریزد و شهریارِ جویبارها و رودها میگردد. در این بند، لائودْزی از بازگشت به سه مقام سخن میگوید، یکی بازگشت به مقام کودک نوزاد، دوم بازگشت به غایت نیستی (وُوجی) و سوم بازگشت به مقام تراشناخوردگی. و بنا به تفسیرِ شیانگِئِر، «تراشناخوردگی نَفَسِ آغازینِ دائو [=حقالحقائق؛ مبدأالمبادی] است. روندۀ دائو به تراشناخوردگی بازمیگردد و با دائو اتّحاد مییابد».[5] وانگ بی این مقام آخر را بازگشت دوباره از مقام رفیع وُوجی به دنیای مادّه میداند ولی در یک وضع متفاوت؛ مینویسد:
پس از بازگشت به غایتِ مقامات، سخن از رجوع به جایگاهی است که در آن دِه [=راستی] در کمال است. در بندی دیگر، لائودْزی گوید: «باژگونگی حرکتِ دائو است».[6]
این اشارات سخت یادآور سخنان جّوانگدْزی است، آنجا که از شکوهِ اولالزمان سخن به میان میآورد و خصیصۀ آن دوره را راستیِ تام (جّیدِه) میداند و در وصف نمودِ این راستیِ تام به غیر از «زیستن با پرندگان و جانواران و یکسان بودن با دههزار موجود» از «همبستگی کامل با بیدانشی و جدا نگشتن از راستی و یکی بودن با بیخواهشی» سخن میگوید و این اوصاف را همه «بیرنگی و سادگی» مینامد و مینویسد: «در بیرنگی و سادگی است که مردمان به فطرت خویش دست توانند یافت».[7] در ادامۀ تفسیر مذکور، وانگ بی آورده است:
مراد از تراشناخوردگی خلوص [=وضع راستین، حقیقی بودن] است. و چون خلوص از دست برود، انواع تصنعاتِ اخلاقی پیدا میآید و اقسامِ شخصیتهای فردی متولد میشود. اینها همچون «ابزار» هستند و به سببِ چندپاره شدنشان، انسان فرهمند سرآمدِ این منصبداران میگردد.[8]
با رویکردی مشابه، هِهشّانگ گُنگ مینویسد:
میباید خویشتن را بازگردانند به خلوص و سادگی و نه به تبرّجات و ظواهر … مراد از «ابزار» کاربستِ [حقایق مصدری] است. چوبِ تراشناخوردۀ دههزار موجود چون تراش خورد، تبدیل میشود به ابزار و کاربست. دائو [=مبدأالمبادی] چون به سوی ظهور حرکت کند فرشتگانِ منوّر خلق میشوند و چون پیشتر رود، آفتاب و ماهتاب خلق میشود و از آن دو پنج عنصر میزاید … انسان فرهمند [در تخلّق به دائو] از کاربستها درمیگذرد و سرآمدِ نخستینِ همه منصبداران میشود.[9]
در این کلامِ لائودْزی (بند بیست و هشتم)، نظر به شروح و تفاسیر کهن، بازگشت به مقام کودک نوزاد منطبق میافتد بر حصول مقام انسان راستین (چِّنژِن) و ظهور نور فطرت؛ بازگشت به مقام غایتِ نیستی یا وُوجی تناظر دارد با حصول مقام انسان وارسته (شِّنژِن) و غایتِ سیرِ صعودی در سلوک دائویی؛ و بازگشت به مقام تراشناخوردگی عبارت است از سیر سالک دائویی در اشیا با برخورداری از کمالِ راستی (چِوئِندِه). کمال راستی یا راستیِ تام خصیصۀ عصری زرّین است که در آن، مردمان همه از این وضع فطری بابهره بودند و در بیدانشی استقرار داشتند که تناظری معکوس است از کمالِ دانش، و متمکّن در بیخواهشی بودند که از صفاتِ انسان فرهمندِ (شِّنگژِن) لائودْزی است.[10] در مقابلِ سادگی یا تراشناخوردگی، گرایش به تجّملات و دانشهای صوری و تعزیز خواهشهای نفسانی است که این هر سه در ظاهرگرایی خلاصه میشود.
یادداشتها
[1] دائودِه جینگ، بند 19 (ترجمهها همه از نویسنده است. برای ترجمۀ فارسی دائودِه جینگ رجوع کنید به دائودِه جینگ، نوشتۀ لائودْزی، ترجمه و تعلیقات اسماعیل رادپور [تهران: انتشارات زندگی روزانه، 1395])
[2] تفسیر هِهشّانگ گُنگ (لائودْزی هِهشّانگ گُنگ جّانگجِو) بر بند 19، در مجموعۀ کتب دائویی، دائودْزانگ (جُّنگهوآ دائودْزانگ [بِیجینگ: انتشارات هوآشیا]، جلد نهم، صص 127-168).
[3] دائودِه جینگ، بند دوازدهم.
[5] تفسیر شیانگئِر (لائودْزی دائودِه جینگ شیانگئِر جُّو) بر بند 28، در مجموعۀ کتب دائویی، دائودْزانگ (جُّنگهوآ دائودْزانگ [بِیجینگ: انتشارات هوآشیا]، جلد نهم، صص 169-184).
[6] تفسیر وانگ بی (دائودِه جِّنجینگ جُّو) بر بند 28، در مجموعۀ کتب دائویی، دائودْزانگ (جُّنگهوآ دائودْزانگ [بِیجینگ: انتشارات هوآشیا]، جلد نهم، صص 192-219).
[7] بنگرید به فصل نهم از دفتر استاد جّوانگ (جوانگدْزی).
[8] ] تفسیر وانگ بی بر بند 28.
[9] تفسیر هِهشّانگ گُنگ بر بند 28.
[10] بنگرید به دائودِه جینگ، بند 64.
لغات و اصطلاحات چینی
بائوپُو /抱樸/ در آغوش کشیدن سادگی (اصطلاح دائویی)
پُو /樸/朴/ سادگی (اصطلاح دائویی)
تایجی /太極/ غایت تعالی (اصطلاح دائویی)
تیِنشّی دائو /天師道/ طریقت استادان آسمانی (نام مکتب)
جّانگ لُو /張魯/ (نام شخص)
جِّنژِن /真人/ انسان راستین (طبقات اولیای دائویی)
جّوانگدْزی /莊子/ (نام شخص)
جّیدِه /至德/ راستیِ تام (اصطلاح دائویی)
دائودِه جِّنجینگ جُّو /道德真經註/ تفسیر [وانگ بی] بر دفتر حقانی دائو و دِه (نام کتاب)
سُو /素/ بیرنگی (اصطلاح دائویی)
شِّنژِن /神人/ انسان وارسته (طبقات اولیای دائویی)
شِّنگژِن /聖人/ انسان فرهمند (طبقات اولیای دائویی)
شّوُوِنجیِهدْزی /說文解字/ شرح اصطلاحات و معنی لغات (نام لغتنامه)
شِوئِنشِوئِه /玄學/ تعلیم اسرار (نام مکتب فکری)
شیانگئِر /想爾/ (نام مستعار شخص)
لائودْزی هِهشّانگ گُنگ جّانگجِو /老子河上公章句/ تفسیر هِهشّانگ گُنگ بر دفتر لائودْزی (نام کتاب)
وانگ بی /王弼/ (نام شخص)
هِهشّانگگُنگ /河上公/ ریشسپید کنارۀ رودخانه (لقب شخص)
با رها کردنِ قداست و ترک گفتنِ دانش، مردمان صدچندان نفع میبرند. با رها کردنِ شفقت و ترک گفتنِ پارسایی، مردمان [بدون تعالیم اخلاقی خودبهخود] به اکرامِ والدین و عطوفت بازمیگردند. با رها کردنِ چیرهدستی و ترک گفتنِ منفعت، دزدان و رهزنان وجود نخواهند داشت. این سهگانه را در حدّ الفاظ منظور داشتن، کافی نیست. پس به کارِ چیزهایی درکوش که با آنها [در صمیمِ فطرت] پیوند داری: بیرنگی را بنگر، تراشناخوردگی را در آغوش کَش، انانیت را بکاه، خواهشها را کم کن.
دائودِه جینگ، بند بیست و هشتم
با دانستنِ [جنبۀ] مذکرِ آن، و با مراقبت بر [جنبۀ] مؤنثِ آن، جویبارِ جهان شوند. چون جویبارِ جهان باشند، هرگز از «راستی» جدا نمیشوند، و به «[مقامِ] نوزادی» بازمیگردند. با دانستنِ [جنبۀ] سپید [و روشنِ] آن، و با مراقبت بر [جنبۀ] سیاه [و تیرۀ] آن، مقتدایِ جهان شوند. چون مقتدایِ جهان باشند، «راستیِ» [ایشان] هرگز لغزش نمییابد، و به «غایتِ نیستی» بازمیگردند. با دانستنِ [جنبۀ] جلالتِ آن، و با مراقبت بر [جنبۀ] حقارت آن، درّۀ جهان شوند. چون درّۀ جهان باشند، «راستیِ» [ایشان] همواره فزون است، و به «[مقامِ] تراشناخوردگی» بازمیگردند. کُندۀ تراشناخورده که تراش خورَد و از آن ابزار سازند، انسانِ فرهمند آن را به کار میبندد، و سرآمد [و بزرگ و سالخوردۀ] منصبداران میگردد. پس خرّاطِ بزرگ هیچ نمیتراشد.